ارنست همینگوی، از چهرههای تأثیرگذار ادبیات قرن بیستم، نویسندهای بود که زندگی را با قلمی صریح و رفتاری مقاوم روایت میکرد؛ حتی ایستاده مینوشت، گویی در حال مبارزه با کلمات بود. این سبک نگارش برای او حالتی تدافعی و جنگی داشت؛ در اتاقی که به آن «منطقه کار» میگفت، ایستاده با تکیه بر یک پا، ساعتها مقابل کاغذ صفآرایی میکرد.
آغاز راه؛ شکلگیری یک نویسنده در تضادهای خانوادگی
همینگوی در ۲۱ ژوئیه ۱۸۹۹ در اوک پارک ایالت ایلینوی آمریکا به دنیا آمد. پدری پزشک و مادری سختگیر و مذهبی فضایی متناقض برای رشد او فراهم کردند؛ تضاد میان تعالیم کلیسا و علاقه به طبیعت و شکار، روحیه او را تحتتأثیر قرار داد. تابستانهای کودکیاش در دریاچه والون و آشنایی با ماهیگیری، زمینهساز الهام بسیاری از آثارش شد.

مسیر حرفهای؛ از روزنامهنگاری تا نویسندگی جهانی
همینگوی پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان، به جای ورود به دانشگاه، در روزنامه «کانزاس سیتی استار» مشغول به کار شد. تجربههای اولیه روزنامهنگاری و علاقه به ورزشهایی چون بوکس و فوتبال، شخصیت پویایی برای او رقم زد. نخستین آثار ادبیاش با مجموعه داستانهای کوتاه «در زمان ما» در دهه ۱۹۲۰ آغاز شد؛ و بعدها با رمانهایی چون «خورشید همچنان میدمد»، «وداع با اسلحه»، «زنگها برای که به صدا درمیآیند» و «پیرمرد و دریا»، تحولی در روایتپردازی مدرن ایجاد کرد.
سبک موجز و قدرتمند نگارشی او، همراه با تصویرسازی عمیق از جنگ، انسان و طبیعت، او را به یکی از نویسندگان کلاسیک ادبیات آمریکا تبدیل کرد. آثارش همچنان در فهرست منابع ادبیات جهان جای دارند و از جمله «پاریس جشن بیکران» نیز پس از مرگش منتشر شد و بخشی از خاطرات زندگیاش در فرانسه را بازتاب داد.
زندگی شخصی؛ از عشق و ازدواج تا تجربههای تلخ
همینگوی چهار بار ازدواج کرد و سه پسر داشت. نخستین همسرش هادلی ریچاردسون بود که در دوران زندگی مشترکشان، چمدانی حاوی نسخههای اولیه نوشتههایش را گم کرد؛ حادثهای که برای نویسنده جوان فاجعهبار بود. ازدواجهای بعدی او با پائولین فایفر، مارتا گلهورن و مری ولش شکل گرفت و هر یک در بخشی از زندگی پرماجرای او نقش داشتند.
در دهه ۱۹۵۰، سفر پرحادثهاش به آفریقا و دو سانحه هوایی، باعث آسیبهای جسمی جدی از جمله شکستگی و سوختگیهای شدید شد. این اتفاقات، همراه با افسردگی ناشی از تجربههای جنگی، بیماریهای مزمن و مصرف دارو، او را به درمان با شوک الکتریکی در آسایشگاه روانی کشاند.
پایان تلخ زندگی؛ مرگی که شبیه خود او بود
در سال ۱۹۶۱، سرانجام همینگوی در خانهاش در کالیفرنیا با شلیک تفنگ دولول به زندگیاش پایان داد؛ همانگونه که گربه رنجدیدهاش را رها کرده بود. همسرش ابتدا آن را حادثه اعلام کرد، اما بعداً خودکشی را تأیید کرد. این پایان تلخ، نقطهای بود بر زندگی نویسندهای که همواره در برابر سختیها ایستاد، ایستاده نوشت و سرانجام هم ایستاده رفت.